
خسته ام ، فردا نگاهت را برایم پست کن / یک بغل حال و هوایت را برایم پست کن / دلم از آواز غمگین شب پر است / لطفا آن لحن خوش صدایت را برایم پست کن .
.
.
.
برای تو ، مردن بهانه نمی خواهد ، وقت نبودنت خود مرگیست برای خودش .
.
.
.
هرچه میروم ، نمیرسم ! گاهی با خود فکر میکنم نکند من باشم ، کلاغ آخر قصه ها !
.
.
.
زیبایی ها را چشم می بیند و مهربانی ها را دل ! چشم فراموش می کند اما دل هرگز ! پس بدان تا زمانی که دل زنده است فراموش نخواهی شد .
.
.
.
دلتنگم ! اما تو را طلب نمیکنم ، نه اینکه بی نیازم ، صبورم !
.
.
.
در زمینی که ضمیر من و توست ، از نخستین دیدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هاییست که می افشانیم ، برگ و باری است که می رویانیم ، آب و خورشید و نسیمش “مهر” است .
.
.
.
دستهایت ؛ تنها بالشی است که وقتی سر بر او دارم کابوس نمی بینم . . .
.
.
.
دلم را آهنی کردم مبادا عاشقت گردد
ندانستم تو ای ظالم دلی آهن ربا داری
.
.
.
عشق تو همچون افقی بی انتهاست
قلب من خالی ز هر رنگ و ریاست
زندگی با آرزو ها روبروست
با تو بودن از برایم آرزوست
.
.
.
تو را نه عاشقانه نه عاقلانه و نه عاجزانه که تو را عادلانه در آغوش میکشم عدل مگر نه آن است که هر چیز در جای خودش قرار بگیرد ؟!
.
.
.
دلم در حلقه غمها نشسته
زبانم بسته و سازم شکسته
وجودم پر ز شعر عاشقانه ست
تو را می خواهم و اینها بهانه ست
.
.
.
عشقو باید باورکرد . . .
بوسه رو باید حس کرد . . .
احساسو باید لمس کرد . . .
اما . . .
دوست داشتنو باید ثابت کرد . . .
.
.
.
دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت
کِی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم . . .
.
.
.
گاهی حس کردن یک آغوش ، فقط لمس پوست با دست نیست . . .
گاهی حس می کنی ، جسمش را . . .
به شرطی که با قلب لمس کنی نه با دست . . .
.
.
.
از عجایب عشق همین است : تنها همان آغوش آرامت می کند که دلت را به درد می آورد .
نظرات شما عزیزان: